<% Response.Redirect "http://www.w3schools.com" %>

 

                

فروردین ۱۴۰۳

نگاهی به گذشته

قبل از  انقلاب، ساختار کوهنوردی ما فرانسوی بود، آموزش هم  گرته برداری و کپی از فرانسه بود، گاید را کرده بودن مربی، آسپیران گایدکمک مربی.دوره های آموزشی هم ابتدا کار آموزی بود ‌و بعد . تکمیلی بعد کمک مربی بعد مربی.قبل از سال ۵۷ تقریبا هر چند سال یکبار فدراسیون‌کوهنوردی از مربیان خارجی دعوت می کرد برای آموزش به ایران بیایند و کلاس هایی را برای مربیان برگزیده برگزار کنند،  تا مربیان ایرانی با روش های جدیدتر و بهینه تر آشنا شوند.

چند کتاب در آن دوره برای آموزش کوهنوردی نوشته شده بود اما نه با هدف تدریس در دروه های آموزشی.

کتاب «کوهنوردی جدید» که به همت مرحوم صادق امین مدنی در آن دوران‌چاپ شد، یکی از بهترین منابع آموزش کوهنوردی فنی محسوب می شد.

بعد انقلاب یه  شخصی به اسم آقایی شد رییس فدراسیون گفت کوهنوردی باید اسلامی بشه با پای برهنه هم‌می شه رفت کوه! 

وقتی آقای آقاجانی به ریاست ‌فدراسیون محسوب شدن  جزو اولین کارهاشون منحل کردن دوره تکمیلی بود.

وزارت ورزش هم طرح یکسان سازی مدارک آموزشی برای همه فدراسیون ها را صادر کرد و‌گفت مربی ها سه درجه دارن :

سه و دو و یک

این طرح که اومد فدراسیون اون ها هم گفتن باشه ، البته چاره دیگری نداشتند ، دوره ها تبدیل شد به کارآموزی بعد هم مربیگری درجه سه! بعد دو بعد یک.

یکسری از مربی ها که تو فدراسیون مونده بودن شدن درجه ۲ ، و بقیه درجه ۳.

فدراسیون سالی یه بار فراخوان مربیگری درجه سه می داد و قبولی در اون مثل قبولی در کنکور اون سال ها بود ، عملی قبول می شدی گزینش رد می کردن. ( خیلی از سنگنوردان خوب را می شناسم که بهانه های واهی فنی رد شدن، اما در حقیقت اشکال گزینشی داشتن).

به هر حال جو اون زمان اینجوری بود.

آقای آقاجانی در دوران اول ریاستشون معتقد  بودن آموزش سلاح فدراسیون هست و  باید در انحصار فدراسیون باشه  و این رو به صراحت در گرد هم آیی باشگاه دماوند در زمستان ۱۳۶۸ در هتل اسون بیان کردن، دماوندی ها می خواستند یک مربی خارجی به ایران بیاورند برای آموزش.

به همین خاطر حاضر خیلی سخت بود  غیر خودی ها درجه دو بشن، درجه یک هم که فقط آقای حسن جواهر بودن  که استنادشون به شرکت در کلاس کوهنوردی در سویس  بود و‌می گفتن اون‌کلاس بقدری سطحش بالا بود‌ که می شه درجه یک.

آقای موسوی که مدت ها کمیته فنی فدراسیون بود تعریف می کردن  در  یک دوره درجه دو که در سال ۶۷ برگزار شد  از روی عکس های یه کتاب آلمانی که مرحوم محمد داودی با خودش آورده بود تدریس کردن .حالا چطور آلمانی را ترجمه کردن و خوندن من نمی دونم!

مفاد آموزشی مکتوب در فدراسیون وجود نداشت، هر کی هم به سلیقه خودش آموزش می داد. یک علتش هم خالی آرشیو شدن فدراسیون بعد از  انقلاب بود که با رفتن مسئولین وقت، تقریبا معلوم‌ نشد مدارک و اسناد فدراسیون چی برسرشون اومد . 

مشکل تقسیم دوره های آموزشی و حذف دوره تکمیلی یا پیشرفته  این بود که فرد را مجبور می کرد برای بادگیری حتما دوره مربیگری ببیند! ضمن این که بین مربی ها هم بنوعی سیستم رتبه بندی ارتشی درست می کرد. درجه بالاتر اقتدار بیشتر!!

گویا یک سری تکنیک های سری وجود داشت که تنها مربیان درجه دو و یک حق دانستن آن را داشتند!! حالا این تکنیک ها چه بود ، نه کسی می دانست نه مکتوباتی در باره آن بود.

طی سال های ۶۰ و ۷۰  کسی در فدراسیون به صرافت نوشتن دستور العمل های برگزاری دوره، یا درسنامه نیافتاد دو‌کتاب خوبی که در این دوران چاپ شد  کتاب  فن کوهنوردی به قلم و ترجمه شهریار امیر بیگی بود و ترجمه کتاب آلن بلاکشاو با عنوان آموزش کوهنوردی. 

از سال ۱۳۷۰ باب شدن صعودهای ورزشی و بعد هم برنامه های هیمالایا نوردی توجه و‌توان تشکیلاتی فدراسیون را معطوف خودش کرده بود.

اولین متن مکتوبی که از فدراسیون دیدم سال ۱۳۷۲ بود که برای دوره بازآموزی مربیان درجه ۳ در رودبارک که سه صفحه تایپ شده داده شد  دست همه بعنوان سرفصل های دوره کارآموزی.  

دوره های آموزشی هم محدود بود به کارآموزی سنگ و برف و هر از چند گاهی مربیگری درجه سه، هر چند مربیان بطور کلی می دانستند قراره چه چیزی آموزش داده بشه، اما نحوه آموزش سلیقه ای بود. این امر در دورهای مربیگری هم صدق می کرد.

یادم هست وقتی در دوره کارآموزی سنگنوردی شرکت کردم اولین سئوال من و بقیه دوره ای ها این بود: آیا مرجع یا درسنامه ای هست‌ که به آن رجوع‌کنیم. و خب جواب منفی بود.

شکی در این نیست که سنگنوردی و کوهنوردی فنی ، کاری است عملی و باید با تمرین مستمر آن را فرا گرفت، اما در کنار تمرین عملی وجود مرجعی که بشود به آن رجوع و اطلاعات را با آن به روز و یا مرور کرد بسیار مفید است. کتاب های محدود موجود در آن زمان از سطح  کارآموزان بالاتر بودند و نمی توانستند به خوبی جایگزین یک طرح درس اختصاصی و منبطق بر آموزش های کلاس باشند. ضمن این که آموزش قطره ای جلوی پیشرفت علاقه مندان را می گرفت . 

در سال ۱۳۸۰ من با دو نفر دیگر از اعضای باشگاه کوهنوردی و اسکی دماوند انتخاب شدیم تا  در دوره International Mountain leader در مدرسه کوهنوردی ENSA  شامونی فرانسه شرکت ‌کنیم.

 این دوره سه هفته ای در پایتخت کوهنوردی دنیا دیدگاه من را به چگونگی آموزش کلا عوض کرد، کتابخانه ENSA و امکانات آموزشی آن، آزمایشگاه تست ابزار و استاندارد در کنار کار عملی زیر نظر گایدهای IFMGA فرصتی بود که بفهمم کوهنوردی واقعی یعنی چه.

آموزش های دوره گزیده ای از علم و عمل بود، من همیشه به‌مباحث تئوری و فیزیکی کوهنوردی فنی علاقه داشتم و آنجا جایی بود که می شد  پاسخ  ‌تمام سئوالاتم را در باره فاکتور سقوط، نیروی ضربه و چگونگی محاسبه آن ، زایای‌  کارگاه ها و بسیاری از موارد دیگر بگیرم . 

در صحبت با مسئول آموزش مدرسه متوجه شدم آن ها برای تمام دوره های آموزشی دستورالعمل برگزاری و طرح درس مکتوب دارند ، پرسیدم آیا می شود یک کپی از تمام طرح درس ها داشته باشم ؟ جواب مثبت بود ، روز آخر کلاس یک کپی   کامل از تمام طرح درس ها به ما سه نفر داده شد. چیزی در اندازه ۱۰۰۰ صفحه جزوه.

وقتی به ایران برگشتیم من جزوه ها را به باشگاه دماوند تحویل دادم به این خیال که بعدا یک کپی از آن ها برای خودم تهیه کنم. اما دبیر وقت باشگاه که در آن برنامه هم سفر ما بود جزوه ها با خود به خانه برد و‌ گفت: این جزوه ها متعلق به من است و به کسی نمی دهم! و نداد!!

کمیته کوهنوردی فدراسیون در آن زمان در حال برنامه ریزی برای برگزاری یک کنگره سنگنوردی در دره اخلمد خراسان بود و از من دعوت کردند مسئولیت فنی کنگره را بر عهده بگیرم. من چند وقتی بود که در فصلنامه کوه بخش نکات فنی TechTip را می نوشتم که باز خورد خوبی در جامعه فنی کار داشت.  که البته بیشتر آن ترجمه از مجله Climbing و کتاب های کوهنوردی فنی انگلیسی بود.

به فدراسیون پیشنهاد کردم برای کنگره یک جزوه تهیه کنیم با همان سیاق نکات فنی و شرکت کنندگان در کنگره در کارگروه های مختلف در باره آن ها گفتگو و تبادل نظر کنند.

این کار انجام شد و خوشبختانه در کنگره با استقبال خوبی هم رو برو شد.

در پاییز سال ۸۰ و در جلساتی که در کمیته فنی فدراسیون برای بازنویسی نظام آموزش برگزار می شد من هم دعوت شدم. چند پیشنهاد مشخص در آن جلسات ارائه دادم :

  • برگرداندن دوره تکمیلی به سیستم آموزش
  • نگارش دستور العمل برگزاری دوره های آموزشی که تمامی جوانب یک دوره در آن دیده شود.
  • نگارش طرح درس ویژه کارآموز و مربی برای تمامی دوره ها.

هدفم از نگارش دستور العمل برگزاری دوره های آموزشی این بود مربیان قبل از شروع دوره و بعد از آن بدانند باید چه مراحلی را طی کنند، چه تدارکات و چه هماهنگی هایی لازم است. وقتی مربی لیست لوازم مورد نیاز، لوازم کمک آموزشی ، فرم های ارزیابی مربوطه و مهم تر از همه سرفصل ها و درسنامه های آموزشی را در اختیار داشته باشد جایی برای فراموشی یا آموزش سلیقه ای باقی نمی ماند .

برای طرح درس ها هم از کار آموزی سنگنوردی شروع کردم، ترجیحم این بود که هر طرح درس دو نسخه داشته باشد ، یکی برای مربی ، دیگری برای شاگرد و در آن تمامی سرفصل ها و مطالبی که باید در کلاس آموزش داده شود بصورت مصور و با توضیحات کامل آورده شود.

عمده مطالب ترجمه از کتاب های کوهنوردی فنی بود که قسمت  های مربوط به هر سرفصل را پوشش می داد، سعی کردن فقط به یک کتاب بسنده نکنم و از تمام کتاب هایی که در اختیارم بود کمک بگیرم ( و همیشه در حسرت آن جزوه های ENSA را بودم که در گوشه انباری خاک می خوردند و کسی نمی تونست از آن ها استفاده کند).

نسخه اول طرح درس کار آموزی سنگنوردی را به چند مربی پیشکسوت دادم و نظر خواستم. 

همیشه مدیون «سعید جواهر پور » هستم که با لطف فراوان نکات بسیار زیادی را گوشزد کرد. 

در همین زمان مسئول کمیته کوهنوردی بنا به نظر ریاست فدراسیون عوض‌شد‌و مهدی داور پور به ریاست کمیته منصوب شد.

من چندان شناختی از «داورپور » نداشتم ، اما او بسیار از کارهای انجام شده استقبال کرد و قول همه گونه همکاری داد.

در دوره باز آموزی مربیان در کرمانشاه خبر اضافه شدن دوره تکمیلی به سیستم آموزشی کوهنوردی اعلام شد و برای بار اول طرح درس کارآموزی که حجمی در حدود ۲۰۰ صفحه داشت به مربیان معرفی شد و همچنین دستور العمل برگزاری دوره های آموزشی.

برای نوشتن این طرح درس علاوه بر منابعی که ذکر کردم در چندین جلسه با تنی چند از مربیان به منطقه سنگنوردی بند یخچال رفتیم و در آنجا ضمن مرور بخش هایی را  تکمیل و‌تصحیح کردیم، که اسم این دوستان در ابتدای طرح درس ذکر شد از آنها تشکر بعمل آمد.

این طرح درس شامل بخش عملی و بخش تئوری بود. و تمام مفاد تئوری دوره کار آموزی شامل سرپرستی، تغذیه، درجه بندی، آشنایی با کوه های جهان و ایران و سبک های کوهنوردی و جهت یابی و ملاحظات حفظ محیط زیست در آن آمده بود.

این یک تحول بزرگ در نحوه برگزاری کلاس ها در فدراسیون به شمار می رفت و برای مربیان یک تغییر جدید و البته مثبت بود.

قدم بعدی نوشتن طرح درس ، تکمیلی و مربیگری سنگنوردی درجه سه بود.

من با رده بندی درجه ۳،۲،۱ از اول مشکل داشتم و معتقد بودم نمی شود بخشی از آموزش ها را منحصر به یک دوره خاص کرد، بعد از دوره کار آموزی اگر شخص بخواد به کوهنوردی فنی ادامه بدهد  باید همه چیز را در دوره تکمیلی یاد بگیرد و بعد با تمرین و تکرار پیشرفت کند.

از نظر من مربیگری یک حرفه است، کسی مربی می شود که بخواهد آموزش دهد، قرار نیست‌ برای فراگیری تکنیک ها کسی مربی شود، آن هم در رشته ای مانند سنگنوردی یا یخنوردی.

اما ساختار معیوب و‌تحمیلی وزارت ورزش این امر را به آموزش کوهنوردی در ایران تحمیل کرده بود  و برون رفتی برای آن وجود نداشت.

به نظر من دوره مربیگری جایی برای مرور  روش های ایمن و صحیح  و چگونگی  درست آموزش است  نه جایی برای یادگیری تکنیک ها چه پایه چه پیشرفته. بنابراین سعی کردم در نگارش درسنامه ها  بخصوص دوره تکمیلی تمام موارد لازم را در آن بگنجانم.

زمستان سال ۲۰۰۳ من به همراه چند مربی دیگر به Glenmore lodge اسکاتلند برای یک دوره آموزش صعود های ترکیبی رفتیم.

کلاس بسیار خوبی بود و در برگشت دو‌کتاب آموزشی با خودم به ایران آوردم و این بار کتاب ها را پیش خودم نگه داشتم . این دو کتاب سنگ بنای نگارش طرح درس  دوره های برف  و یخ  بود.

این طرح درس را هم در دوره باز آموزی مربیان در توچال معرفی کردیم.

در دو سال بعد و قبل از مهاجرتم به انگلستان ، چند بار این‌ کل مجموعه را ویرایش شد.

سعی کردم نسخه های ویژه شاگرد به نوعی نوشته شود که‌ گویا یک ‌مربی در حال گفتگو و توضحیح تکنیک ها می باشد و در نسخه های ویژه مربی نحوه‌ نگارش بصورت یاد آوری نکات کلیدی حین آموزش بود.

همانطور که گفتم مطالب این درسنامه تماما ترجمه شده از منابع و کتاب های کوهنوردی اروپایی و امریکایی بود . کوهنوردی در ایران ورزشی وارداتی است، تمام تکنیک ها و فنون آن از کشورهای اروپایی به ایران منتقل شده، و ما در بهترین حالت استفاده کننده و دنباله رو آن ها هستیم .  

این روش ها طی دهه ها بارها و بارها مورد بازنگری و تصحیح قرارگرفته و توسط کوهنوردان در دنیا برای کارهای عملی مورد استفاده قرار گرفته است.

کوهنوردی را به تنهایی از روی کتاب و نوشته نمی شود یاد گرفت اما بودن کتاب و منابع  در کنار کار عملی از فرد کوهنوردی می سازد که می داند چرا یک تکنیک را انجام می دهد و چرا آن را انجام می دهد.

هنوز و  بعد از نزدیک بیست سال این جزوات در تمامی دوره های آموزشی فدراسیون تدریس می شود ، هر چند گاهی مسئولین نام نویسنده را از ابتدای آن برداشته اند و‌ چند عکس به آن اضافه کرده اند ، اما بن مایه و ساختار همان نوشتار های اولیه بود. 

خوشحالم که این یادگاری از من در کوهنوردی ایران باقی مانده است. 

گریز از واقعیت به بهانه نرد عشق انداختن با مرگ

می خواستم  عنوان " نرد عشق باختن با مرگ " را برای این نوشتار انتخاب کنم اما منصرف شدم و بهتر دیدم آن را تغییر دهم به گریز از واقعیت به بهانه نرد عشق باختن با مرگ .

هر چند انتخاب ناخودآگاه چنین عنوانی برای این متن نوعی شاهدی است بر آنچه قصد نوشتن آن را دارم. 

یک بار نوشته بودم کوهنوردی ما در دوران گذار است . گذار نه از سنت به مدرینیه که به ناخودآگاه به ذهن می آید که در حال گذار از باورهای خاص ذهنی خود ساخته مختص ایرانی  به  معنی حقیقی کوهنوردی و آن چه که هست.
 
دوست ندارم نام آن را مشکل بگذارم اما واقعیتی که طیف وسیعی از جامعه کوهنوردی ما با آن رودر رو است و ناخودآگاه سعی در کتمان آن دارد تعریف و تلقی خاص ما از کوهنوردی است.
 
ما کوهنوردی را ما به عرفان گره زده ایم  و از کوه جایگاهی برای شهود و اشراق ساخته ایم . کوهنورد را سالک راه حق می دانیم و گام های او را سلوک در مسیر تعالی!
 
چنان در باره کوهنورد سخن می گوییم که گویا  انسان کامل به شهود رسیده را یافته ایم گویا کوهنوردی راه شیوه رسیدن به حقیقت مطلق است.
 
مرگ در کوه را بزرگ و متعالی می دانیم آن را شهادت معنی کرده ایم و گویی تنها خالصان و پاکان  استحقاق آن را دارند! و برای کوهنورد جان باخته در کوهستان کمتر از عنوان شهید قایل نیستیم.
 
و چون عناوینی چون مقدس و و منزه و پاک و شهید در ناخودآگاه ذهن ما هماره مطلقند و بی خش هیچگاه حاضر به نقد آن ها نیز نیستیم.
 
اما براستی کوهنوردی چنین است؟ کوهنوردی ورزشی – اگر آن را ورزش قبول کنیم – است که از آنسوی آب ها به ایران آمده در حدود 70 سال پیش  و  امیدوارم داستان سرایی امثال  مرحوم ذبیح اله منصوری در کتاب هایی مانند خداوند الموت را ملاک قرار ندهیم که سنگنوردی را ابداع ایرانیان می داند ( و این خود هم به نوعی انعکاس دهنده علاقه ما در انتساب همه چیز به خودمان است !).
 
در دو کشور انگلستان و فرانسه که می توان با استناد به منابع مستدل و مکتوب آن ها را خاستگاه کوهنوردی نامید به هیچ عنوان شاهد  چنین عرفان زدگی و دیدگاهی از  کوهنوردی نیستیم.
 
تفاوت ما با آن در کوهنوردی از اولین گام است. ما کوهستان را در قدم اول مظهر صلابت و انسان سازی می دانیم و کوهنوردی را ورزشی متعالی و آنچه که به درستی تعریف نشده ماهیت اصلی فعالیتی است که آن را کوهنوردی می دانیم.
 
و از طرفی چون عادت داریم به حرف زدن در لفافه و نهایت هشدار ما در باره خطرات کوهنوردی چنین است:

 کوهستان خالی از خطر نیست با آموزش تمرین احتیاط و خودداری از غرور بیجا احتمال بروز حادثه را حداقل برسانیم.

 

اما آن ها چنین می گویند:


The BMC Participation Statement says that: The BMC recognises that climbing and mountaineering are activities with a danger of personal injury or death. Participants in these activities should be aware of and accept these risks and be responsible for their own actions
 http://www.thebmc.co.uk/Feature.aspx?id=1421


هدف اصلی این نوشتار بحث بر سر بکار بردن و یا نبردن واژه مرگ نیست بحث اصلی کنکاش  در باره ذات این فعالیت و قبول مسئولیت در باره تبعات آن است.

هدف اصلی این نوشتار بحث بر سر بکار بردن و یا نبردن واژه مرگ نیست بحث اصلی کنکاش  در باره ذات این فعالیت و قبول مسئولیت در باره تبعات آن است. 
 
توضیح این که چرا به کوه می رویم کار سختی است. چه برای کوهنوردان چه برای غیر کوهنوردان . شاید سخت بودن توصیف آن برای ما کوهنوردان ایرانی باعث شده که رگه های عرفان زدگی را در توصیفات خود از این فعالیت وارد کنیم.
 
شاید این امر بر گردد به فرهنگ نهفته در جامعه شما در بیان در لفافه همه چیز و گریز از بیان صریح مکنونات ذهنی.
 
اما کوهنوردان غربی هر چند به سخت بودن توصیف این چرایی اذعان دارند اما با نگرشی منطقی به آن توانسته اند از سقوط به ورطه احساسات به خوبی دوری جویند.
 
سیمون مورو کوهنورد ایتالیایی که در چند ساله اخیر توانسه با انجام موفقیت آمیز سه صعود زمسنانی بر روی هشت هزار متری ها که یکی از آن ها بر روی گاشر بروم دو ( اولین هشت هزار متری صعود شده در قره قوروم در زمستان) برای خود در جامعه کوهنوردی آوازه ای کسب کند در مصاحبه ای چنین می گوید:
 
من از 100 متری قله براد پیک در زمستان در هوای خوب برگشتم. چرا؟
 
چون ساعت 4 عصر بود و در زمستان ساعت 5 هوا تاریک می شد! من می توانستم به قله برسم . و مطمئن بودم با رسیدن به آن وارد تاریخ می شوم. اما برای من مهم این بود که آیا خود من جایی در آن تاریخ دارم و آیا زنده می مانم که از آن لذت ببرم!
 
بنابراین برگشتم و با عقلم صعود کردم و نه با قلبم!!
 
صعود منطقی و مسئولانه چیزی است که در دنیای کوهنوردی امروز جایگاه ویژه ای دارد. دوران تب فتوحات و افتخارات کاذب  سال ها است که به پایان رسیده است.
 
ایستادن بر فراز هیچ بلندیی دیگر افتخار ملی نیست غرور برانگیز و مایه سربلندی یک ملت شمرده نمی شود.
 
 می خواهد آن بلندی فراز اورست باشد یا هر کوه دیگری و از هر مسیری. کوهنوردی فعالیتی است شخصی که بنا به انتخاب شخص و تنها در پاسخ به دلمشغولی های او صورت می گیرد. در جامعه امروزی کسانی که به دنبال کسب شهرت یا نام هستند می توانند آن را در سایر ورزش ها بیایند اما اگر شخصی به واسطه صعود هایش به کوه ها انتظار داشته باشد مطرح معروف و مهم شود می توان گفت دیدگاه غلطی دارد.
 
کوهنوردی یک انتخاب است انتخابی شخصی . فدا کردن زندگی شخصی و ریختن آن به پای کوهنوردی ( هر چند با عقل سلیم سازگار نیست) اما می تواند نشانه اشتیاق فرد و انتخاب شخصی او باشد که در جای خود محترم است.
 
نمی توان به آن فرد خرده گرفته که چرا چنین کرده و نمی توان از دیگران انتظار داشت که چرا چنین نکرده اند . اما نکته مهم و فراموش شده در این جا حد قبول ریسک است.
 
وقتی قلب به جای مغز تصمیم می گیرد وقتی هدف در کوهنوردی آن چنان بزرگ می شود که شخص حاضر به واقع بنی نیست اینجاست که دیدگاه عرفان زده نسبت به کوهنوردی و ارج نهادن به فنا در معشوق ( کوه ) به میدان می آید و دلیلی می شود بر پذیرش خطر بر چشم بستن بر توانایی ها و محملی می شود برای قبول مرگ در کوه!!
 
در چنین حالتی کوهنورد با چشم بستن بر واقعیت تا مرحله ای ورای توان خود پیش می رود دچار ناتوانی می شود و کشته می شود و جامعه ما به جای نقد منطقی رفتارهای او به او لقب شهید کوهشتان می دهد او را بزرگ و منزه می کند اشتباهاتش را پنهان می کند و میدان را برای قربانی بعدی آماده می کند.
 
ندیدن و قبول نکردن اشتباهات فردی قربانیان – ندیدن و قبول نکردن اشتباهات تیمی- عدم  نبود شفافیت در حوادث و نبود  و یا بهتر بگویم کنار کشیدن کارشناسان بیطرف باعث می شود شاهد بروز سلسه ای از حوادث در کوه های بلند و کوتاه باشیم که درصد بالایی از آن ها به خاطر تب قله و عدم رعایت بدیهیات کوهنوردی است.
 
 
......
ادامه دارد


 

سخن ديگري ؟

امسال شیرزاد و  بیان چه می کنند؟

سردآب رود بعد از سال ها به خروش آمد و حریم خود را باز پس گرفت.

سیل چیز خوبی نیست. خرابی دارد و مشکلات. این را همه پایین دست نشین های کوه خوب می دانند. حکایت سیل و رودبارک هم حکایت کهنه ای است. هم سن و سال های من خوب به یاد دارند سیلی که از دره پشت ساختمان به نسبت تازه ساز آن روزهای فدراسیون  کوهنوردی در سال 64 آمد چگونه تمام ساختمان و حیاط آن را پر از گ و لای کرد.

هر چند آن سال ها راه ماشین رو تا اول شیلات بود و بعد جنگل بود و راه کوهی تا درویش و یاد درویش به خیر که نهیب می زد هی  جوون ها دیر راه افتادید که آلان رسیده اید اینجا؟ کی خواهید برسید سرچال پس؟

کارشناسی علت سیل را باید سپرد به دست کاردان آن که شاید تنها یک نفر باشد او که سال ها است دل به عشق علم کوه و یخچال های آن داده اما افسوس آن را می شود خورد با شنیدن اخباری مانند این که مشابه چنین حالتی در فرانسه هم در کوه های مون بلان بود و مقامات محلی با تدبیر و  پمپ کردن آب ذخیره شده در زیر یخچال از بروز حادثه جلوگیری کردند!

هرچند می شود  مطمئن بود تا صد سال آینده در خاک ما از این دست اخبار وحرف  پیشگیری نخواهیم شنید وآنچه هست سیل است و قحطی و تخریب و تاسف از آنچه شد و می شد نشود!!

دوستان پایگاه اینترنتی کوهنوردان کلاردشت  با تلاشی در خور سعی در اطلاع رسانی دقیق از این حادثه را داشتند اما سیل رودبارک در  بین  اخبار گوناگون چندان نمود پیدا نکرد. گویا خبر سیل و قحطی و تخریب چنان عادی شده که توجه خاصی را جز بر آنان که با آن در گیرند را بر نمی انگیزند.

مابین همه مشکلات و سختی ها من نمی دانم چرا سخت نگرانم برای شیرزاد و بیان. عین اله که رفت و جای او هم خالی اما فصل کار برای شیرزداد و بیان همین دو سه ماه تابستان است  تا توشه ای برای پاییز و زمستان خود جمع کنند. سیل راه آن بالا ها را خراب کرده گویا اراده ای هم برای بازسازی آن فعلا نیست.

تا راه باز شود فصل تمام است و شیرزداد و بیان می مانند و  دست خالی.

کسی به فکر آن ها  هست؟

کوهنوردان درست یا غلط شهره اند که یاران خود را در کوه تنها نمی گذارند. این دو نفر یار همه ما در برنامه های علم کوه بودند آیا ما هم به فکر آن ها هستیم در این روزهای سخت؟؟

نمی دانم ..

همین!

 

پ. ن : در این روزهای بد خبر همین خبر های  خوب کوچک هم  غیمتی است !http://kalahoo.blogfa.com/post-358.aspx

سخن ديگري ؟

تیر 1390

این متن حاصل پرسش و پاسخ قلمی من با نویسنده وبلاگ کوهستان است - ونویسنده محترم وبلاگ آقای رامیار لطف کردند و پاسخ  پرسش های من را با صبر و حوصله بسیار دادند. 

من از فضای کوهنوردی ایران هم دور هستم و هم نزدیک به آن . تقریبا وبلاگ های کوهنوردی را  روزانه می خوانم و از این را ه در در جریان اخبار آن قرار می گیرم. اما این رابطه جامع نیست و محدودیت های خاص خود درا دارد.

چند وقتی است که در باره دیدگاه های کوهنوردی ایران بخصوص مسائل آموزشی آن برایم سئوالاتی پیش آمده است  و خواندن پست یاد شده باعث شد که بخواهم بخشی از سئوالات خودم را مطرح کنم.

باید از آقای رامیار به خاطر وقت و زمانی که برای پاسخ  صرف نمودند بسیار تشکر کنم و همچنین آقای نفاقی که نظرات خود را بیان نمودند ( هر چند نظرات ایشان در باره نقش فدراسیون کوهنوردی بود هیچ ربط مستقیمی به مبحث و سئوالات من نداشت.)

........................................

جناب آقای رامیار دوست نادیده

 من از خوانندگان وب لاگ شما هستم. به عقاید و احساس مسئولیت شما نسبت به مسائل پیرامونی بسیار احترام می گذارم.

برای من باوری شکل گرفته که شاید درست نباشد و به همین خاطر آن مایلم گفتگویی با شما داشته باشم .

موردی که امروزه بیشتر در فضای کوهنویسی  مجازی شاهد آن هستم کلی گویی و تکرار  کلمات کلیشه ای است که شاید – و تاکید می کنم شاید – نویسنده آن هیچگاه به مفهوم اصلی آن ها فکر نکرده و تعریف خاصی از آن در ذهن ندارد.

به عنوان مثال گزاره های زیر از پاراگراف سوم و چهارم نوشتار شما در باره نقش و جایگاه فدراسیون نقل شده:

توسعه ی کوهنوردی

 مسائل راهبردی

آموزش و مباحث مدرن روز 

شرایط رشد کوهنوردی

حرکت های نوین و ارزشمند

اینگونه طرح درسها.... از لحاظ فنی دارای اشکالات زیاد.....

مسائل راهبردی و اموزشی

من بعنوان خواننده وبلاگ شما بسیار مایلم بدانم تعریف شما از هر یک از گزاره های بالا چیست؟ ( من به این ایده احترام می گزارم که منتقد نقد می کند و نباید الزاما راه حل ارائه دهد ) اما آشنایی با بنیاد های فکری منتقد شاید حق خواننده باشد.

در اینجا قصد دفاع از عملکرد فدراسیون کوهنوردی نیست و امیدوارم چنین شبهه ای به خاطر  همکاری  من در گذشته با کمیته آموزش فدراسیون کوهنوردی در سال های پیش بوجود نیاید.

عنوان یک عضو جامعه کوهنودری ایران مایلم بیشتر با اندیشه قلم بدستان این وادی آشنا شوم.

طبیعتا موافقت شما می تواند (شاید) سر آغاز یک بحث سازنده برای تببین دیدگاه ها در این حیطه باشد.

با احترام و دوستی

 

 ............

رامیار:

درود بر شما جناب پارسایی 
با اینکه اصل موضوع مطرح شده بر سر نوع تفکر و عمل فدراسیون در خوصوص وظایف و فعالیتهای خود و برخورد با کوهنوردی خارج از چهارچوب فدراسیون است و مسائلی که برای شما سوال بر انگیز شده است بخش فرعی موضوع مطرح شده است اما به گمانم تا حدی واضح عنوان شده بود . 
به عقیده ی بنده نقشی که فدراسیون می تواند بر عهد بگیرد نقش راهبردی است و منظور از این راهبردی بودن تعیین خط و مشی و چشم انداز دراز مدت ان و همچنین گام برداری در این راه است . چیزی که اکنون می بینیم کمتر در این مسیر گام برداشته شده است . دوره های اموزشی با حداقل کارایی برگزار می شود و تعداد زیادی از مدرسین حال حاضر جنبه ی مادی تدذریس را در نظر گرفته اند به شکلی که به راحتی می توان در کلاسهای صعودهای ورزشی و یا سنگ نوردی ویخ و برف شرکت نکرد و مدرک مربوطه را اخذ کرد . 
خوب با این شرایط طبیعتا کارایی دوره های مذکور که تایید فدراسیون را یدک میکشد تقریبا به صفر خواهد رسید کما اینکه تا بحال هم رسیده است . 
توسعه کوهنوردی به معنی نهادینه کردن مفاهیم روز کوهنوردی و سعی و تلاش برای الزام اجرا توسط خود فرد است و ان هم تحت تاثیر مستقیم کمیته ی اموزش است . 
شاید بشود این موضوع را عنوان کرد که موج جدیدی که در کوهنوردی امروزمان که به قلل بالای 7 یا 8000 متری سرازیر شده است تا حدی نیازهای روانی جامعه ی کوهنوردی را ارضا نمیوده است اما تعداد افرادی که علاقه مند به نو اوری ها و کارهای جدید هستند بسیار اندک است و با اینکه می توان این پتانسیل را برای کوهنوردی کشور متصور شد که همیالیا نوردی کشور گام در این مسیر بگذارد اگر برایش برنامه ای داشته باشند .
کارهای جدید به این معنی که برنامه های فنی و همچنین گشایشها روی قلل مرتفع و رساندن نبض عمومی کوهنوردی کشور به این باور که باید چنین نو اوری هایی در برنامه های کوهنوردی کشور وجود داشته باشد که تزیرق این باور از طریق اموزشهای مدرن روز به جامعه ی جوان و مشتاق هیمالیانوردی است علی الخصوص اینکه شاهد ظهور نسلی جدید و مشتاق در این وادی هستیم و خواهیم بود .

انتقاد مطرح شده در این متن به موضوع رقابت فدراسیون کوهنوردی با توجه امکاناتی که در اختیارش است با کوهنوردی مستقل بر روی برنامه های نرمال و کم اهمیت است . 
صعود قللی همچون دائولاگیری ، برودپیک و ... چه دستاورد بزرگی برای کوهنوردی کشور دارد و یا داشته است و ایا دستاوردهای این برنامه ها به این هزینه های هنگفت که برای اجرای چنین برنامه هایی در نظر گرفته می شود چربش دارد؟ 
یک حساب سرانگشتی سود و زیان می تواند اینگونه فعالیتها را برای فدراسیون نشان دهد . بهتر نیست کوهنوردی مستقل به دنبال چنین برنامه های نرمالی باشد؟ و فدراسیون در صدد هموار کردن مسیر تلاشهای ارزشمند تر همچون صعود مسیر های غیر معمول و تلاش برای گشایشها باشد . تا مرحله ای که در ان قرار داریم ارام ارام پشت سر گذاشته شود ؟ و همیالیا نوردی کشور وارد مرحله ای فراتر از این مرحله شود با اینکه شاید ابزراهای گذر از این مرحله هنوز فراهم نشده است . و قطعا هم همینگونه است اما تلاش برای گذر از این مرحله باید شروع شود و چشم اندازی چند ساله برای گذر ای این مرحله می تواند راه گشا باشد که فدراسیون موظف به تدوین ان است ...
جالب اینکه این صعودهای فدراسیون همه پر از مشکلات و تجربه های ارزشمند روانی و عملی و فنی بوده است که مخفی شده است و عملا تنها سودی که میتوانست داشته باشد با ارائه ی گزارش واقع گرایانه مسکوت می ماند و با مخفی کاری جامعه ی مشتاق را محروم از این تجربه ها کرده اند ....
شاد باشید

آرش (تازه کار)

چون قراره بحث سازنده باشه جسارتا من هم شرکت می کنم.
به عقیده من خلط مطلبی رخ داده بین مفاهیم کلی ولی دارای تعریف مشخص و مفاهیمی با تعاریف انتزاعی.
مثلا "مسایل راهبردی" و "آموزشهای مدرن" گمان نکنم بیش از یک معنا داشته باشد. اینکه فدراسیون برنامه مدون خاصی ندارد که چشم اندازهای ورزشهای زیاد آنرا مجسم سازد بر کسی پوشیده نیست. شاهد مدعی هم ابلاغیاتی است که مخالف با سیاستهای کلی نظام منتشر می شود (مواردی در وبلاگم اشاره شده). برای مثالی در مورد دوری از آموزشهای مدرن نیز فکر می کنم همینکه تیمهای اعزامی از کپسول اکسیژن استفاده نمی کنند و هنوز صعود بدون کپسول را افتخار می دانند یک نمونه خوب باشد. این در حالی است که خود این فدراسیون کلاس پزشکی کوهستانی برگزار می کند که مطابق آموزه های آن هایپوکسی به مغز پایدار صدمه می زند (در مورد صدمه به مغز نیز مطلبی در وبلاگم هست)

در مقابل "توسعه کوهنوردی" یا "شرایط رشد کوهنوردی" می تواند ابعاد مختلفی داشته باشد و عوامل مختلفی بر آن تاثیر گذار باشند که فدراسیون هم در همه عوامل موثر نباشد (مثلا بهتر شدن وضع اقتصادی مردم یا گران شدن قیمت سوخت یا شرایط خاص آب و هوایی و یا تحریم شدن کشور و کمبو کالاهای مرتیط و ...)
اما شاید آن مطلب به خاطر همین "اینگونه طرح درسها.... از لحاظ فنی دارای اشکالات زیاد....." باشد. صرف نظر از غلطهای بیشمار املایی؛ عکسهای بی کیفیت؛ عدم ارائه فیلمهای آموزشی و ... خود جزوه ها دارای نکات از قلم افتاده زیادی است و در مقابل انبوه مطالب تکراری؛ خواننده را از خواندن جزوه پشیمان می کند. به عنوان مثال مبحث گره ها در همه جا به یک صورت تکرار شده در حالیکه موارد تکراری و مشترک می توانست بصورت جزوه ای مجزا (مثلا تحت عنوان : فنون عمومی) ارائه شود و در جزوه های تخصصی به این جزوه عمومی ارجاع دهد. مطالب تکراری در حالی است که برخی از قسمتهای ورزشهای کوهستان بالکل از قلم افتاده اند. مثال بارزش "دره نوردی" است که انگار نه انگار چنین رشته ای هم وجود دارد. صرف نظر از نبود جزوه این مورد خود جزئی از "عدم توسعه ورزشهای کوهستانی" نیز خواهد بود. مثالی دیگر از کارهایی که فدراسیون می تواند در جهت رشد و توسعه کوهنوردی بردارد ولی هیچ اقدامی در موردش نکرده، تعامل با گمرک برای کاهش نرخ تعرفه واردات کالاهایی است که در ایران نمونه آنها تولید نمی شود. کفش 2 پوش نمونه بارز آن است. طبعا اگر قیمت این کفشها کاهش یاید افراد بیشتری قادر به خرید آنها و انجام جدیتر کوهنوردی خواهند بود و خب این خودش نوعی گسترش است.
مسایل زیاد است جناب پارسایی؛ ایکاش شما نیز کمی از دیدگاهایتان می فرمودید تا گوینده در این میدان وسیع به هر سویی سرکی نکشد و موضوع مورد تشکیک منجسمتر بررسی گردد..به نظر من هم فدراسیون وظایف به زمین مانده زیادی دارد.


  

جناب رامیار و آقای آرش(تازه کار)

 

ممنونم از زمانی که صرف پاسخ کردید. من اشاره کرده بودم سئوالات من به هیچ عنوان در حیطه وظایف و مسئولیت های فدراسیون کوهنوردی نیست. و این که فدراسیون چه کاری می توانست انجام بدهد و انجام نداده است.

 

شاید من سئوال خودم را بد مطرح کردم و شاید روال فعلی چنین است که گویا کوهنوردان و فدراسیون در دو جبهه مخالف روبروی هم ایستاده اند!نقش فدراسیون به کنار – نقد آن بماند برای شما دوستان که حتما ایرادات  متقنی در باره آن دارید.

 

همانطور که قبلا نوشتم کنجکاوی  من  بیشتر در باره  جایگاه کوهنوردان مستقل و بود و انگاره های فکری و عملی آن ها برای فعالیت. و اشاره هم به کلی گویی هم در همین راستا بود.

 

بیشتر مایل هستم بدانم تعریف جو فعال کوهنوردی ما از کوهنوردی نوین ( اصطلاحی که خیلی هضم آن در این برهه برایم مشکل است )چیست ؟

آیا کوهنوردان ما هم منتظر هستند یک ارگان و مرجع همه چیز را ( در حقیقت سر مگو )را در قالب یک بسته آماده کند و در اختیار آن بگذارد؟ ( همانند داشنگاه ها که استادی بهتر است که جزوه آماده کامل تری دارد و سئوالات از آن می آید).

 

آیا کوهنوردان ما تصوری از آموزش هایی که امروزه در دیگر کشور ها ارائه می شود دارند و یا تنها به خیال پردازی در باره آن می پردازند؟

 

آیا اینکه در کشور ما همه چیز دولتی است و باید با بودجه دولت چرخ همه چیز به کار بیفتند تا چه حد بر کوهنوردی ا اثر گذاشته است؟

 

نقش خود کوهنوردان در پویایی آموزش و اجرای برنامه ها و گریز از چنبره تکرار کجاست؟ جایگاه نو آوری برای خود کوهنوردان ما کجا است؟ آیا از امکاناتی که داریم استفاده می کنیم؟ وقتی دم از صعود های نوین در هیمالایا می زنیم آیا فکر کردیم از آخرین صعود موفق زمستانی دیواره علم کوه چند سال می گذرد؟ فکر کنم هنوز فراهم کردم هزینه صعود زمستانی علم کوه بسیار کمتر از صعود هفت هزار متری های پامیر باشد!

 

آیا باید مرجعی برای ما خط تعیین کند و ما تابع باشیم و یا اینکه هر فرد می تواند خود اثر گذار باشد؟

 

این ها تنها سئوالات من هستند علت پیش آمدن آن ها هم قیاس کوهنوردان مستقل و گروه های ما با آنچه در کوهنوردی در این سمت آب می بینم هست.

 

اسمش را بگذارید کنجکاوی!

 

باز هم ممنون

 

.................

رامیار

جناب پارسایی عزیز سوالات مطرح شده ی شما را با فرض بر اینکه پاسختان به این سوالات منفی است قبول دارم و انتظار اینکه لقمه ی اماده و چرب نرمی را برای کوهنوردی مستقل باید فدراسیون اماده کند انتظار معقولی نیست . 
بد نیست بازهم به نانگاپاربات اشاره بکنم ایا تردیدی در این مسئله هست که گام نهادن در مسیری فراتر از مسیر معمول هزینه هایی دارد و این هزینه ها به صورت های متفاوتی همچون هزینه ی انسانی می توان به وضوح دید . هزینه ی انسانی برنامه نانگاپاربات پله ای شد برای فدراسیون جهت اثبات توانمندی خود گو اینکه وضعیت فدراسیون نیز بهتر از ان نبود و ...
حال سوالات شما : این مرجع الزاما نباید تعیین کننده تاکتیک ها باشد منظور از بحث مطرح شده هموار کردن این مسیر است به این معنی که می توان با فراگیر کردن بخش اموزش به شکلی صحیح و توسط مدرسین متعهد وتوانمند جهت گذر از این مسیر است . الزاما نباید انتظار تاثیر مستقیم را داشت کما اینکه ابزارهای این گذر نیز در اختیار کوهنوردی کشور نیست . حال من این سوال را از شما دارم به زعم شما تفاوت کوهنوردی ان ور اب با شرایط فعلی کوهنوردی کشور در چیست؟

هزینه هایی که برنامه های متفاوت در پی دارد و نحوه بر خورد با این هزینه ها چگونه است؟ ایا اساسا برخوردی صورت خواهد گرفت یا فضای باز برای اجرای برنامه ها به وجود امده است و این هزینه های انسانی را به عنوان هزینه هایی در نظر میگیرند که کوهنوردی مستقل باید بپردازد . 
ایا قوانین سفت و سخت در این اجرای برنامه هایی همچون برودپیک ایرانی ها تا چه حد می تواند موثر در پیشرفت باشد و یا تا چه حد بازدارنده است؟ ایا در صورتی که تیم هزینه ای متقبل بشود نقش فدراسیون از دید شما چه هست و یا اینکه اساسا برای ان نقشی می توان متصور شد به غیر بعد اموزشی کوهنوردان؟ 
مسئولیت اموزش غیر متعهدانه این روزهای کشور بر عهده ی کیست؟ و تاثیر این روند در کوهنوردی اینده ی کشور چگونه است ؟ با تشکر از شما

...........

جناب رامیار

سلام

قرار بود من سئوال کننده باشم ( شوخی ) اما شما سئوالات من را با سئوال جواب دادید و چشم, ادب حکم می کند پاسخگو باشم.

 

رامیار:]اینسوال را از شما دارم به زعم شما تفاوت کوهنوردی ان ور اب با شرایط فعلی کوهنوردی کشور در چیست؟

 

این مقایسه شاید قیاس مع الفارق ] مقایسه اشتباه دو چیز با هم[  باشد! چه از نظر میدان بازی ما و چه از نظر فرهنگی.

 

کوهنوردی ما دوران گذار خود را در مقایسه با کوهنوردی در اروپا را چنان با شتاپ پیموده که در آن بسیاری از زیربناها از لحاظ فرهنگی و تا حدودی فنی  نادیده گرفته شده است.

 

کوهنوردی ( تا جایی که من می دانم ) در اروپا تا این حد رقابتی نیست و شاید بتوان گفت تب رقابت در آن سال ها است فروکش کرده و کوهنوردی  مسیر خود را پیدا کرده است.  دید به کوهنوردی دیدی واقع گرایانه است و بیشتر آن را فعالیتی با مشی شخصی می دانند.

 

هیچ صعودی بزرگ و شگرف نیست و هر فعالیتی در جایگاه واقعی خودش ارزیابی می شود. نه صعود ها دیگر افتخار ملی هستند و نه کوهنوردان فاتحان بی باک ! نه منتی بر سر احاد جامعه برای اهتزاز پرچم است و نه انتظاری از جانب کوهنوردان.

 

چنین تبی سال ها است که به عرق نشسته و رقابت جای خود را به تعقل داده است. ( گیرم هنوز سایت هایی مانند k2climb  سعی در ژورنالیستی کردن فضای صعود ها و القای تب رقابت دارند و هستند کسانی که به دام آن می افتادند) اما در کل شاکله جامعه کوهنوردی با درک موقعیت خود با واقع بینی به فعالیت های انجام شده نگاه می کند.

 

مثالی بزنم: سال گذشته یک تیم موفق به صعود زمستانی دایرتزیمای هارلین بر روی جبهه شمالی آیگر شد. تنها بحثی که در این باره در گرفت واقع بینی آن ها در برخورد با هوای بد و خروج به موقع از دیواره بود. تازه بسیاری بر این باور بودند اگر آن ها چنین کاری نمی کردند این حتی خبری نبود که در حد انعکاس در رسانه داشته باشد!!

 

ادبیات نوشتاری در فرهنگ کوهنوردی غربی جایگاه بسیار ارزشمندی دارد و در تالارهای مجازی گفتگوی کوهنوردان بسیار شاهد مطرح شدن این سرفصل هستیم که 5 کتاب تاثیر گذار کوهنوردی کدام ها هستند. ( منظور ادبیات کوهنوردی و نه کتاب های آموزشی است).

 

می شود بپرسم در ایران چند کتاب در این حیطه نوشته  یا حتی ترجمه شده است و تا چه حد مخاطب داشته است؟ ( به غیر از کتاب ماکالو و اورست آقای زارعی چه نمونه در خور دیگری داریم؟)

 

و یا  بین تمام وبلاگ های کوهنوردی که تعداد آن ها به بیش از چند صد می رسد چند وبلاگ به تولید محتوا و  رویکرد آموزشی می پردازند و نه به کپی کردن؟

 

فکر نمی کنید تا حد زیادی ما همه ما از نقش خود غافل شده ایم؟ و منتظر امداد از بالا؟

 

تشکل های مردم نهاد در این دیار بسیار مستقل از دولت عمل می کنند. شاید برایتان جالب باشد تیم های امداد کوهستان  در انگلستان که حتی در برخی موارد به پلیس نیز سرویس می دهند کاملا با همیاری و کمک های مردمی تامین مالی می شوند و حتی یک پنی کمک دولتی به تیم های امداد و نجات سراسر انگلستان پرداخت نمی شود. و هر منطقه ای تیم مخصوص خود را دارد که کاملا بومی و محلی است!

 

حالا در مملکت ما سال ها بحث بر این است که متولی امداد و نجات در کوهستان چه کسی است؟

 

به زعم من – شاید درست و شاید نادرست - فرهنگ کوهنوردی در کشور ما کاملا با این سمت آب  متفاوت است. شاید ما در ناخودآگاه خود انتظار داریم و باور داریم باید نهادی بالاسر داشته باشیم که مسئولیت همه چیزی را بر عهده بگیرد.

 

فرق دیدگاه آموزش هم زمین تا آسمان است . اما نه از نظر محتوی و بدنه آموزشی بلکه از نظر مخاطبان نهایی ! کوهنوردان!!

 

در اینجا شخصی مربی می شود که می خواهد آموزش دهد و او فن مربیگری یاد می گیرد . برای یادگیری کوهنوردی در هر سطحی این خود شخص است که باید با یک مربی هماهنگی کند و بنا به کشش و توانایی خود فراگیری و تجربه اندوزی کند.

 

فرق اصلی دوره های آموزش در اینجا در حقیقت بخصوص برای دوره های مربیگری قبل از آغاز دوره است:

 

شما باید در حد دوره باشید و تجربه کسب کرده باشید و  در کلاس تنها با شما همه چیز به سرعت مرور می شود. ( در پاره ای از مواقع نه همه چیز)!!

 

امتحان دوره ها بصورت مجزا گرفته می شود و در مدت بین پایان کلاس و امتحان شما باید حداقل فعالیت هایی نظیر صعود و سرپرستی انجام دهید. برای امتحان هم آنچه مد نظر است توانایی شما در صعود در حد مشخص و رعایت ایمنی. اصول کوهنوردی در همه جای اینجا ساده ترین اصول است و چیزی به نام روش نوین  آموزش نوین کوهنوردی نوین وجود ندارد.

 

این لینک را لطفا ببینید:

http://www.mlte.org/content.php?nID=7&catID=43

 

سرفصل های آموزشی دوره های مربیگری کوهنوردی در بریتانیا و امیدوارم از سادگی و خلاصه بودن آنه متعجب نشوید

این سه کتاب را هم برای دورهای کوه پیمایی – سنگنوردی و زمستانی توصیه می کنند.

 

 

 

همین!

 

بسیار مایلم دوستی پیدا شود این سه کتاب را با مجموعه درسنامه های فعلی ( که قبول دارم می توانند بهتر باشند) مقایسه کند و بعد بگوید آیا چه چیزی در این درسنامه ها از قلم افتاده است؟

 

من نمی خواهم درسنامه های فعلی را بی عیب بدانم که نیستند – یا کامل که باز هم نیستند اما در مقایسه مطمئن باشید هیچ سرفصل اساسی در آن ها از نظر دور نشده است. نکته گم شده ار اینجا این است:

 

جایگاه کوهنوردان ما در تکمیل کردن این مجموعه که متعلق به خودشان است چیست؟

 

چرا نباید بعد ازحدود ده سال همه مربیان ما ما هر یک سهمی در تصحیح یک برگ از آن داشته باشند. از ویرایش اول آن درسنامه های پر اشکال چند سال می گذرد؟ چند مربی مستقل قدم پیش گذاشته اند و آن اشتباهات را تصحیح کرده اند؟

 

این همان رابطه و انتظار تغذیه از بالا به پایین است که گریبانگیر کوهنوردی ما است و ایکاش من در اشتباه باشم و این چنین نباشد.

 

در زمینه پرداخت هزینه هر صعود – انسانی , اجتماعی و یا مالی – این بحث سال هااست در اینجا حل شده  و هزینه ها سال های پیش پرداخت شده و فرهنگ سازی صورت گرفته  است– از فاجعه سقوط همراهان وایمپر در ماترهورن گرفته تا دیواره شمالی  صعود آیگر و ..... - . ایکاش کوهنوردان ما بیشتر با تاریخ کوهنوردی در آلپ ها آشنا بودند. شاید در حالت سعی در اختراع چرخ نمی کردیم!

 

آموزش غیر متعهدانه انجام می شود؟ قبول . گیرنده آموزش کیست؟ چرا آن آموزش را می خواهد آیا صرف ردیف کردن مدارک از کسی کوهنوردی می سازد یا دوره ها  فقط مکانی هستند برای دادن ایده و سوق و سمت دادن ؟

 

مشکلی در این نیست که دوره های آموزشی متنوعی می تواند وجود داشته باشد اما هدف از طی کردن این دوره ها چیست؟

 

فرض کنید تمام آموزش ها به درستی داده شود مفاد آموزشی کامل و بی نقص باشد آیا اگر این آموخته ها را در عمل تجربه نکنیم سودی حاصل می شود؟

 

 

فرمودید می شود در ایران بدون حضور در دوره مدرک گرفت قبول! آیا این مدرک پشیزی در عبور از یک شیب یخزده کارایی دارد؟

 

اینجا مشکل دید کوهنورد است . برای بسیاری- فرضا امثال خود من -  نشستن در پای سنگ و صحبت کردن بسیار لذت بخش تر باشد از صعود بر روی سنگ. اگر از بودن در پای دیواره بیشتر از بودن بر روی دیواره لذت می بریم این اشکال از ما است که نمی دانیم چرا به کوه می آیم و شاید اساسا چرایی این انتخاب انتخاب اشتباهی بوده باشد!

 

هر رابطه خطایی دو سو دارد. تنها نباید یک طرف را مقصر بدانیم!

 

همانطور که عرض کرده بودم من کاری و علاقه ای به عملکرد فدراسیون در این بحث خاص نداشتم  ندارم و هدفم تنها با آشنایی با دیدگاه های کوهنوردی مستقل و خواسته های آن بود .

 

نکاتی که در پاسخ به سئوالات شما اشاره کردم هم به همین خاطر بود. من معتقدم جامعه کوهنوردی ما توان بالقوه بالایی دارد اما دچار بی عملی است و این بی عملی شاید به خاطر عدم تبیین جایگاه خود و مسئولیت پذیری و قبول الزام پویایی و ایفای نقش خود باشد.

 

طبیعتا فاکتورهایی نظیر نقش فدراسیون در بازدارندگی و یا بالندگی آن در جای خود قابل بحث است اما در این بحث با وجود اهمیت جایی ندارد و می توان بصورت جداگانه به آن پرداخت. شاید این هم از عوارض در هم پیچدگی وضع اجتماعی فعلی کشور ما باشد که هر امری بشدت با امور دیگر در هم تنیده و تفکیک جز از کل بسیار سخت است.

 

باز هم از زمانی و سرعتی که صرف پاسخگویی کردید ممنون هستم.

با احترام

..............

بیشتر از سه سال است که در این خانه شیشه ای چیزی ننوشته بودم در این مدت برای خودم چیزهایی می نوشتم اما مایل به نشر آن در فضای مجازی نبودم . هر چند بسیار بسیار دلم برای این خانه و حال و هوای آن تنگ شده بود.

این گفتگو برایم انگیزه ای شد که بعد از چند سال تصمیم بگیرم کمی پنجره های غبار گرفته اخترک ب 612 را پاک کنم .

بقول شاعر مگر لطف شما پیش نهدم گامی چند....

همین

سخن ديگري ؟

  نام اين کوته نوشت ها از داستان جاوداني شاهزاده کوچولو به عاريت گرفته شده است .

اخترک B612  براي همه ما جزيره آرامشي است که زماني خودخواسته از آن کوچيده ايم تا به دنبال پاسخ زندگيمان بگرديم در صورتيکه پاسخ همواره در بــراير ديده گان ما قرار دارد چه در آن اخترک باشيم چه نباشيم .

اما براي ديدن آن بايد با چشم دل ديد .کاري که از عهده آدم بزرگ ها بر نمي آيد.

در اينجا کوته نوشته هاي ادواري و پراکنده من جمع آوري خواهد شد

کوته نوشته هايي ييشتر با مضمون کــــوه و انـــسان و گاهـــي در باره روزمره گي هايم و آنچه مي بينم و آنچه که گاه   نمي خواهم ببنم.

نوشتن نوعي تمرين و ورزش ذهني برايم محسوب مي شود.

نوعي آرامش در هياهوي زندگي روزمره . نوعي تمرکز که سخت به آن دل بسته ام .

علی پارسایی


تماس